کد مطلب:140464 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:110

ظهور شجاعت و بروز رشادت از مولی الکونین حضرت اباعبدالله الحسین
چون شهسوار عرصه شهامت و چابك سوار مضمار شجاعت یعنی حضرت


اباعبدالله الحسین علیه السلام در میدان پربلاء كربلا گرفتار كوفیان و شامیان گردید و با مبارزه و جنگ تن به تن ابطال و شجعان لشگر كفرآئین پسر سعد ملعون را به خاك مذلت انداخت بطوری كه صفوف لشگر دشمن بسته شد و احدی از آن ملاعین و ناپاكان جرئت بمیدان رفتن و مقابل شدن با آن شیر بیشه پردلی را نداشتند و چنانچه گفتیم شمر ملعون در مقام اعتراض به پسر سعد او را تحریك كرد كه پیمان شكسته و جنگ مغلوبه اعلام نماید در اینوقت كه عمر بن سعد اوضاع نبرد را دگرگون دید امر كرد كه تمام لشگر به یكبار بر امام علیه السلام حمله ببرند و از آنچه در دست داشتند استفاده كرده و حربه های مختلف را جهت كشتن پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بكار برند از چهار طرف آن یگانه دهر را در میان گرفته و آنچه در توان داشتند مصرف نمودند، راوی می گوید:

دیدم امام علیه السلام عمامه بر سر نهاده و دست ها را از آستین جبه خز بدر آورده و شمشیر ذوالفقار بكف گرفته حمله می كرد گاهی بر میمنه حمله می نمود جملگی را متفرق می ساخت و زمانی بر میسره یورش می برد همه را منهزم می ساخت و زمانی روی به قلب لشگر می آورد و تمام را تارومار می كرد با آنكه عمر بن سعد ملعون عهد و پیمان خود را نقض كرد و نگذاشت یكان یكان به میدان حضرت بیایند و جنگ را مغلوبه اعلام كرده بود معذلك از عهده كارزار آن فرزند حیدر كرار برنیامدند پسر سعد دید نزدیك است شیرازه لشگر از هم بپاشد دست آورد ریش خود را كند و فریاد نمود ای لشگر: أتدرون بمن یقاتلون، هذا ابن انزع البطین هذا ابن قتال العرب.

آیا می دانید با چه شجاعی جنگ می كنید، این فرزند حیدر كرار و پسر كشنده عرب است.

لشگر گفتند: امیر چه كنیم، هر چه امر نمودی اجراء كردیم و آنچه اكنون فرمائی بجا آوریم.


عمر بن سعد ملعون گفت: حسین را مستأصل نمائید و دلش را بشكنید تا بر او ظفر یابید.

گفتند: امیر چگونه دلش را شكسته و خاطرش را پریشان كنیم؟

عمر بن سعد گفت: بر او حمله كنید تا او نیز به شما حمله كند سپس شما خود را به عقب بكشید، حسین شما را تعقیب می كند و بدین ترتیب او را از خیمه ها دور می كنید پس از آنكه او از خیمه فاصله گرفت شما بین او و حرمش فاصله شوید، در این هنگام به زجر و ایذاء اهل بیتش بپردازید و آنها را به شیون و زاری بیاورید، هنگامی كه صدای زنان بلند شد و بگوش حسین رسید دلش شكسته شده و دستش از كار باز می ماند.

آن روباه صفتان بر آن شیر بیشه شجاعت حمله ور شدند، امام علیه السلام در مقابلشان ایستاد و پیوسته آنها را از اطراف خیام و حرم می راند و وقتی بی حیائی و اصرار آن بی شرمان از حد گذشت امام علیه السلام بر آنها حمله نمود لشگر رو به فرار نهادند و وقتی حضرت آنها را تعقیب كردند و از خیمه ها دور شدند شمر ملعون با چندین هزار سوار و پیاده میان حضرت و خیام حرم حائل شدند چنانچه مرحوم سید در لهوف می نویسد: و حالوا بینه و رحله چون بانوان حرم امام علیه السلام را نزدیك حرم مشاهده نكردند بلكه چشمشان به آن گروه لشگر افتاد كه هلهله و عربده می كشیدند به یكباره همه به شیون و افغان برآمده و صدا به وامحمداه و واعلیاه و واحسناه و واحسیناه بلند كردند وقتی صدای محترمات به گوش امام علیه السلام رسید خواست برگردد دید لشگر حائل شده اند از روی غضب و غیرت فرمود:

یا شیعة آل ابی سفیان ان لم یكن لكم دین و لا كنتم تخافون العار فكونوا احرارا فی دنیاكم ای تابعین آل ابوسفیان اگر دین ندارید و از ننگ و عار هراسی ندارید در دنیای خود آزادمرد باشید.

شمر ناپاك پیش آمد و گفت: ما تقول یابن الفاطمة البتول؟ ای پسر فاطمه چه


می گوئی؟

حضرت سخن خود را دوباره فرمود و اظهار كردند: انا الذی اقاتلكم و انتم تقاتلونی و النساء لیس علیهن جناح من با شما می جنگم و شما نیز با من نبرد می كنید زنان گناهی ندارند كه متعرض آنها می شوید فامنعوا عنانكم عن حرمی پس از حرم من دور شوید.

شمر رو كرد به لشگر و فریاد نمود: الیكم من حرم الرجل، دور شوید از حرم این مرد فلعمری انه كفو كریم بجان خودم قسم كه این مرد كفو كریم است و همتا ندارد، پس سپاهیان از حرم دور شده و بر آن حضرت حمله كردند و آن جناب مانند شیر غضبان با آنها مواجه شد و شمشیر در میانشان نهاد و آن گروه انبوه را چنان به خاك می افكند كه باد خزان برگ درختان را می ریزد و به هر سو كه رو می نمود لشگریان پشت می دادند، حضرت در میان گرد و غبار زبان خشكیده به دور لب می مالید و با خود می فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم باز بر سپاه حمله می كرد و می زد و می كشت و می بست حتی اصابته من تكاثرهم و تجاسرهم جراحات منكرة و نشبت فی ثقبات درعها سهام كثیرة آن قدر كوشش نمود و مرد و مركب به خاك انداخت تا از كثرت لشگر و جسارت آن قوم كافر تیر و جراحات بسیار بر بدن مبارك آن بزرگوار رسید و به روایت منقول از حضرت باقر علیه السلام زیاده از سیصد و بیست جراحت بر بدن مبارك امام علیه السلام وارد شده بود كه جملگی زخم ها در پیش روی آن سرور بود و آن قدر خون از بدن مبارك حضرت به خاك ریخت حتی ضعف عن القتال تا از جنگ ناتوان شد و توقف فرمود تا ساعتی استراحت كرده باشد كه ناگاه ظالمی سنگی انداخت و آن سنگ بر جبین مبارك حضرت رسید و استخوان سجده گاه امام علیه السلام را بشكست خون از پیشانی به چهره و از چهره به محاسن و از محاسن به سینه آن سرور سرازیر شد امام علیه السلام دامن برداشت تا خون از چشم و صورت پاك كند ناگاه تیری كه پیكانش زهرآلوده


و سه شعبه بود بر سینه مباركش و بقولی بر دل پاكش رسید و از آنسوی سر بدر كرد حضرت در آن حال فرمود:

بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آنگاه رو به سوی آسمان كرد و گفت:

ای خداوند من تو می دانی كه این جماعت می كشند مردی را كه در روی زمین پسر پیغمبری جز او نیست، پس دست برد و آن تیر را از قفا بیرون كشید و از جای آن تیر مسموم مانند ناودان خون جاری گردید حضرت دست بزیر آن جراحت می برد چون از خون پر می شد به جانب آسمان می پاشید و از آن قطره ای به زمین برنمی گشت دگر باره كف دست را از خون پر كرده و بر سر و روی و محاسن خود می مالید و می فرمود: با سر و روی خون آلوده و بخون خویش خضاب كرده جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدار خواهم كرد و نام كشندگان خود را به او عرض خواهم داشت باری در همین هنگام بود كه تیری از جانب لشگر كفرآئین پسر سعد ملعون آمد و به اسب امام علیه السلام خورد و آن حیوان درغلطید و از پای درآمد و گویا اسب مرتجز بود نه موكب معروف به ذوالجناح در این اثناء كه حضرت پیاده مانده بود لشگر خیرگی و بی حیائی كردند و بر حضرت حمله ور شدند امام علیه السلام با آن حالت پیادگی و درماندگی بر ایشان حمله می كرد و دشمنان را از خود دور می نمود سپس بجای خویش برمی گشت و می ایستاد و خستگی می گرفت.